۱۳۸۸ اسفند ۲۴, دوشنبه

من يك ربوت هستم

قلب انسان دارم
اما هيچ كس درك نمی كند
آنها مرا در خودشان حل نمی كنند
برايشان رانندگی می كنم مسيری كه آنها مشخص می كنند
نظافت می كنم جايی كه آنها می خواهند
رقصی چنين عصبانی
كسی نيست مثل من باشد كه از او خوشم آيد
حتی شعرهای عاشقانه ام را بايد پنهان كنم تا دردهايم را نفهمند
و اصلا نمی خواهم با خواندن درونياتم از خودشان خجالت بكشند كه چقدر عذابم می دهند
پروانه ای كه نمی تواند از پيله در بيايد
بازيچهً دست توست
پس در عين ناباوری بايد باور كنم كه
من يك ربوت هستم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر